حرف های پنهان

حرفای پنهان و...

حرف های پنهان

حرفای پنهان و...

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

تهران

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۲۱ ق.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

امروز با حجت رفته بودی تهران.قرار شد من زنگ و اس ندم 

فقط تو خبر بدی بهم

صبح بیدار شدم کلی منتظر خبری ازت بودم ولی موفق نشدم

تا اینکه ظهری ۲بار زنگ و ۲بار اس داده بودی.

بهت زنگ زدم اولش گفتی با حجت بحثت شده و پیاده شدی واقعا باورم شد


ساعت ۵ونیم گفتی نیم ساعت دیگه حرکت میکنیم اما شد ساعت ۱۲ هم خبری ازت نشد.دقیقا ۱۲:۱۱ دقیقه اومدم داخل وبلاگ بنویسم ک نگرانتم ک زنگ زدی ک گفتی پشت پنجره ای.

امروز خیلی بهم سخت گذشت😭😭

انگار ک هیچکس توی این دنیا نبود مثل مرغ سرکنده و پریشان بودم

مامان هم مریض شده بوده اونم بردم درمانگاه قرار شد بریم رویه مبل بخریم با اقا ک دیر شده بود افتاده برای فردا صبح.

تو ک هستی همه چیز خوبه خیلیییی خوب😍😍