حرف های پنهان

حرفای پنهان و...

حرف های پنهان

حرفای پنهان و...

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

خوشبختی

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۲۸ ب.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

امروز نرفتم بیرون اصلا.مثل جنازع افتاده بودم ولی خب بنظرم باید کتار بیام باهمه چی.یکم حالم بهتر شه میرم همدان.من خواستم ک جدا شیم میدونم.همش بخاطر شک های ت بود حقیقتش منم بهت شک کردم

احساس میکنم دلیل این همه قهر و اشتی هات اینه ک خانوادت کسی رو برات انتخاب کردن یا کسی اومده تو زندگیت من ک مشکل ندارم با خوشبختیت اینو از ته دلم برات ارزو میکنم ک فقط شادیتو ببینم.چند بار بهم گفتی خودت رو بکش و این چیزا اما من حتی دلم نمیاد چیز بدی ازت تو ذهنم بگذره کاش خوشبخت باشی حتی بدون من

نامرد

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۱۸ ب.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

امروز از لج تو ی ماشین بوق زد رفتم سوار شدم .یهو ب خودم اومدم ک دارم چکار میکنم گفتم میشه وایسی حالت تهوع دارم هرجی گفت چرا چیه بیا ببرمت دکتر نتونستم حتی نگاش کنم الان نمیدونم اصلا چ شکلی بود.لامصب حداقل ی تهمت بهم میزدی ک میتونستم حداقل تو این شرایط انجامش بدم . بدم ازت میاد

خداحافظی

شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۰۱ ب.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

امروز اومدی شیراز.سر حال تر از سری های قبلیت بودی خوشحال بودم عزیزم.اومدی کلی تهمت زدی طبق معمول ک خوش گذشت دیشبو... نمیدونم دیشب چی بود ک باید خوش میگذشته ولی فکر کنم بخاطر نرفتم درمانگاه بود .امروز شنبه بود من رفتم پاپ اسمیر یاد بگیرم از دوستم ک پیش دکتر هست گفت شنبه بیا و اینکه با دکتر صحبت کرده بود برای پورسانتی بعدش هم رفتم بانک.خداروشکر پاپ اسمیر و فیش ها و تاریخ و ساعتش مشخص بود تو کیفم بود.اما دیگه حوصله روبرو کردن نداشتم.بذار ازم متنفر باشی.گفتی همه وسایل رو بیار همه رو بهت دادم حتی چیزی ک رو تخت مینداختم.امشب نه چیزی زیرم انداختم نه بالش دارم.کلی بچه ها بهم خندیدن و گفتن بیا اینو ببر و اونو ببر.اما نمیخوام اگر تو راحت میشی از اینکه من رو چوب بخوابم بذار بهوابم تو ب چیزی ک میخوای برسی فقط.رفتی دارو هم بردی بدون اینکه فکر کنی من باید چ کنم تو شیراز.امشب واقعا دلم گرفته کلی غروب گریع کردم و کل وسایل هات رو حتی کرم تتراساکلین رو هم گذاشتم کنار.حس غذا درست کردن نداشتم مثل چند شب اخیر.ساندویج گرفتم اما نتونستم ۲ گاز بیشتر برنم راستی تو این ۴ روز ۴ کیلو کم کردم نمیدونم خوشحال باشم یا نه.اما برو بسلامت خیلی دلم شکستی .حتی عید هم این حس رو نداشتم ک امروز داشتم .الان ساعت ۹ هست و من میخوام فقط بزور بخوابم ک فقط امروز تموم شه.خداحافظتتتتتتتتتتتتتتتت مراقب خودت خیلی باش حتی اگر نبودم یا اونقدر بد شده بودم ک اگر روزی دیدیم نشناختیم.