حرف های پنهان

حرفای پنهان و...

حرف های پنهان

حرفای پنهان و...

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

اخرین حرف

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۵۴ ب.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

حالا ک داری میخونی،همه چیز رو میخونی بذار اینم ب عنوان اخرین حرف بهت بگم.

دیروز همش فکر بابات بودم خیلی نگران تو و خواهرات بودم بیشتر از همه تو ک کلی مسئولیت رو دوشته

زنگ زدیم ب مادرت فهمیدم درست درومده با خودم فکر کردم ک درست نیست تو این شرایط تنهاش بذارم اون الان کسی رو نداره هرچی هم ک بدی کرده باشه جواب دادنش حقش نیست.زنگ زدم بهت حال بابات بپرسم بعدش گوشی شارژش تموم شد.حقیقتش رو بگم انتظارم نداشتم زنگ بزنی اما خب خیلی ناراحت شدم ک حتی ی زنگی نزدی ک بگی شارژت تموم شد من کار دارم باید برم.کلی بعدش فکر کردم بچه ها اومدن اونجا با ابراهیم صحبت کردم حقیقتش فهمیدم چقدر در حقم ظلم کردی ت تنهایی. بخاطر هیچی همش بهم تهمت میزدی و اخر سر میگی اگر بهت شک داشتم کشته بودمتون اما نمیدونم پس دارم تقاص چ گناه و کار نکرده ای رو پس مید م.کل زندگیمو ازم گرفتی طوری ک الان شدم مسخره دهن همه،همه دارن میپرسن کی میری قبلش بریم ال کنیم بل کنیم.اونیکی میگه فلان کن بهمان کن.کی تموم میشه ریگه میری ازمایشگاه بعدش؟شیراز بهتره بمون همونجاو  کلی حرفای دیگه...

در حق من خیلی بدی کردی بخشیدمت اما فراموش نمیکنم کاراتو.ک حتی پتو هم ازم گرفتی.ک بخاطر ی مواد لعنتی تهدیدم میکنی میام تو خوابگاه.بعدش میری من بخاطر اون ۴تا تیکه وسایل و مواد نیومدم هه همون دو تا تیکه وسایل برای من ک روزه بودم مهم بود اصلا شام و سحری هم از بیرون میخریدم داخل چی گرمش میکردم؟وضو ک میگرفتم کلا لباس گرم میپوشیدم عین زمستون چون چیزی زیرم نبود ۴ صبح هم مسلما سرد.درسته  برای ت هیچی حساب نمیشن اما تو شرایط من دنیایی بود ک ازم گرفتیش.بعدش بردیم در خونه دوستم ک زنگ بزن.کارات یادم میاد میبینم خیلی فرق کردی اره ذات تو همین بود.اون از کتک زدنات اون از در قفل کردنات اینم از قهر کردنات اینم از تهدید کردنات.با فاطمه چ فرقی میکنم من؟شوهرش کم میاره ماشین رو ازش میگیره توام ی جور دیگه.یا دارو ازم میگیری یا تهدیدم میکنی اینا رسم دوس داشتن نیستن اینو یادت باشه. کسی این کارارو با خواهر خودتم کنه ناراحت نمیشی؟بعد میگی تو از ناموسمم برام مهم تری کدوم ناموس؟یکی از این کارارو ب سر خواهرات اوردی از ترس دلخور شدنشون ؟ نه هیچکدومو 

شیراز بودم صد بار گفتی خواستی بیای بهم بگو اما صد بار بهت گفتم من خط رو باید انتقال بدم بروی خودت نیاوردی.تویی ک خیلی حساسیت ها و دردسر های منو میدونستی اما بازم انگار نه انگار ،فقط برات مهم بود ک من وسایلم رو میارم کامل یا نه اما ابردی من واست مهم نیست.بخاطر وسایل خودت اومدی تا در خونه ما اما وسایل خودم رو نیاوردی و بهم گفتی بمونه بهد عید فطر.چطوریه ایوب تا بعد عید فطر فریز شده؟

اینا رو گفتم ک ارزش واقعی منو تو زندگیت بدونی ک عمل نشون دهنده همه چیز هست چ عشق چ دوس داشتن چ علاقه و حتی تنفر.نگاه رفتارهات کن خودت بگو کدومش هست.خیلی مراقب خودت باش همیشه برام مهم بودی و هستی.مراقب خودت پدرت باش همیشه دعا میکنم برای خوب شدنش.خداحافظ

امشب ۲

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۵ ق.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

امشب اصلا دلم نیومد برم بیرون.حوصلم نشد.رفتیم بیرون میشه گفت خوب بود از وقتی ک برگشتع بودم جایی نرفته بودم همش گوشی گوشی گوشی. منو با یکی معرفی کردن بنظر پسر خوبی بود. شبیه تو بود ی سری رفتاراش.

خلاصه ک قرار شده یکی دو روزی فکر کنم.با فاطمه هم قرار شده هفته ای ۲.۳ بار بریم بیرون.امروز در کل از بقیه روزهای این هفته بهتر بود یکم دلم باز شد.تازه فهمیدم چیزی ک ادم رو روانی میکنه همین گوشی هست ک تو مدام میگفتی چرا نمیری تو نت

امروز

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۱ ب.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

امشب با فاطمه اومدیم بیرون.رفتیم گنجنامه الان اومدیم پارک مردم.یاد شبی لفتادم ک رقتیم گنجنامه پیش اتش

شب قدر

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۲۳ ق.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

پارسال اینموقع منو خاله ثریا مانی رفتیم امامزاده یحیی توام اومدی رفتیم اب انار خوردیم نشستیم تو ماشین تو کوچه دعای جوشن خوندیم.امسال حتی حس خوندنش رو نداشتم مراسم رفتیم اما فقط گوش دادم.خیلی خاطره ها باهم داریم ک باید فراموش کنم همشو امیدوارم از پسش بربیام.کاش میشد امشب حلالم کنی ک اگر یروزی نبودم فکرم پیش تو نباشه ک حلالم نکردی.مرسی برای بودن های قبلت اما گند زدی ب همه چی 

سخت

شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۹ ب.ظ | Zizi Gooloo | ۰ نظر

امشب شب سختی بود شبب ک کای خاطرات رو مرور کردم شبی ک کلی اهنگ کجا بایر برم و چارقد رو گوش دادم و گریه کردم.اللن ساعت ۱۰ هست و من هنوز جز ی ابمیوه چیزی نخوردم و حتی اشتها هم اصلاا ندارم.کاش زودتر فکرت از ذهنم پاک شه